کتاب چشمک. هرچه بیشتر سعی میکنم چشمم را بیحرکت نگه دارم، بیشتر دلش میخواهد از ضربدر دور شود. ولی فقط چشمم نیست که حواسش پرت میشود. مغزم هم مدام من را میبرد به روزی که همهچیز شروع شد... خب، در این ماجرا چندتا روز خیلی بد را گذراندم. هم روز را پُررنگ میکنم، هم بد را. اولیاش چند ماه پیش بود: نیمهٔ جولای، دقیقاً وسط تابستانی که قرار بود آرام و معرکه باشد. این کتاب تالیف راب هرل و ترجمه زهرا توفیقی و توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده و در فروشگاه اینترنتی کتاب انتشارات اشراقی به آدرس www.eshraghipub.com موجود می باشد.