کتاب نیمار پسر جادوگر. در این کتاب آمده است: میخواست نادین را به هوش بیاورد هیچ صدایی از جونیور نمیآمد و تنها صدایی که پای میشنید صدای قطرات بارات بود که با شدت به شیشه ماشین و صورتش میخورد. نادین به سختی چشمانش را گشود و بلافاصله به فکر پسرش افتاد. تلاش زیادی کرد تا برگردد و پسرش را ببیند اما شدت درد به حدی بود که نمیتوانست، تنها میتوانست لبهایش را به سختی از هم باز کند و زیر لب بگوید: جونیور اما هیچ صدایی نمیشنید، دوباره تمام تلاشش را کرد تا به عقب برگردد، از درد زیاد باز هم نتوانست. نادین تازه نگاهش به دستهایش افتاد و ار آن همه زخم و جراحت بسیار ترسید و نفساش به شماره افتاد: همهجا پر از خرده شیشه بود. این کتاب تالیف مایکل پارت و ترجمه سپیده تقدسی و توسط انتشارات اندیشه کهن به چاپ رسیده و در فروشگاه اینترنتی کتاب انتشارات اشراقی به آدرس www.eshraghipub.com موجود می باشد.