کتاب خاطرات پسر بچه ی شصت ساله جلد 2. عزیز چای را در نعلبکی میریخت تا من نسوزم. آقابزرگ زیرچشمی به ما نگاه میکرد. عزیز گفت: «من آرزو داشتم به مدرسه بروم. آقابزرگ هم چنین آرزویی داشت، ولی آن زمان امکان نبود.» آقابزرگ گفت: «البته من جماران به مکتب رفتم.» عزیز گفت: «بگذار به این بچه بگویم. تو کوچک هستی و سال دیگر بهسلامتی به مدرسه میروی، آن هم مدرسهٔ پسرانه. ولی میدانی تو هم قبل از دبستان کارهای مهمی میتوانی انجام بدهی؟ میدانی برای رُب درست کردن چهقدر میتوانی به من کمک کنی؟» گفتم: «عزیز، من دوست دارم روزنامه بخوانم، دیکته بنویسم.» او گفت: «میدانی، مهمتر از این کارها چیز دیگری هم هست.» گفتم: «مثلاً چی؟» این کتاب تالیف حمید جبلی و توسط انتشارات پریان به چاپ رسیده و در فروشگاه اینترنتی کتاب انتشارات اشراقی به آدرس www.eshraghipub.com موجود می باشد.