کتاب یک فنجان چای. ناگهان وحشتزده از خواب میپرد. چه اتفاقی افتاده؟ اتفاق وحشتناکی افتاده. نه... هیچ اتفاقی نیفتاده. این فقط باد است که خانه را تکان میدهد، پنجرهها را به صدا درمیآورد، یک تکه آهن را دنگدنگ میکوبد به پشتبام و تخت او را میلرزاند. برگ درختها جلو پنجرهاش تاب میخورند، به هوا میروند و دور میشوند. توی خیابان یک روزنامهی درسته در هوا تکانتکان میخورد، مثل بادبادکی که گم شده باشد، و میافتد پایین و گیر میکند به نوک یک درخت کاج. هوا سرد است. تابستان تمام شده، پاییز از راه رسیده و همهچیز زشت است. گاریها تلقتلقکنان و تکانتکانخوران میگذرند. دو مرد چینی شلنگانداز میروند، با یوغهایی چوبی که سبدهای سبزیجات را میکشند. موهای دم اسبی و بلوزهای آبیرنگشان در باد پرواز میکند. سگ سفیدی روی سه پایش ایستاده و جلو دروازهی خانه زوزه میکشد. تمام شد! چه چیزی تمام شد؟ آه، همهچیز! و او با دستهای لرزان شروع میکند به بافتن موهایش. جرئت ندارد به آینه نگاه کند. توی راهرو، مادر دارد با مادربزرگ حرف میزند. این کتاب تالیف کوبایاشی ایسا و ترجمه ع.پاشایی و توسط انتشارات کارگه اتفاق به چاپ رسیده و در فروشگاه اینترنتی کتاب انتشارات اشراقی به آدرس www.eshraghipub.com موجود میباشد.