من می خواهم روزگارمان را روی روال بیاندازم و او از ناممکن هاحرف می زند.من می خواهم زندگی نخ کش شده ام را با او از نو ببافم و او حرف از محالات می زند.تا اینجا آمده ام که بداند فقط اسم او در دلم است.فقط یاد او در فکرم راه می رود و فقط محبت او در قلبم حضور دارد اما نمی خواهد بفهمد...