می دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشتت می سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد میگه . دیگه نه دردی هست نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ امید بود که داشت با این تسکین به وجود می اومد. به زودی می تونستم ادوارد رو ببینم . ما تو اون دنیا به هم میرسیدیم چون مطمئن بودم که خدا مهربونه خدا هرگز اون قدری بی رحم نیست که مارو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه. -از متن کتاب _این کتاب با ترجمه کتایون اسماعیلی توسط نشر میلکان به چاپ رسیده و در فروشگاه اینترنتی کتاب انتشارات اشراقی به آدرس www.eshraghipub.com موجود می باشد.