کتاب خدا در خانه است. دانه های درشت عرق روی پوستش می دویدند. دست هایش دیوانه وار به دنبال رشته ی نخودهای زیر بالش می گشتند. به ساعت روی میز نگاه کرد. سه و یازده دقیقه، مثل هر شب. می دانست که دیگر خوابش نمی برد. باید به آب پناه می برد. باید پاک می شد. باید پاک می کرد بدنش را، روحش را و فکرش را، از دانه های درشت وحشت. این کتاب در فروشگاه اینترنتی اشراقی www.eshraghipub.com موجود می باشد.