کتاب خانه امن حالی برای رفتن نداشتم . نه تا وقتی نگاه های حاج خانم عصبی و پر از کدورت بود و نه تا وقتی که من وسط این همه تردید و شک دست و پا می زدم . به تصویرم در آینه ماشین پوزخند زدم . در کار ما شک معنا نداشت . رها دختر سمندر بود و همین برای از نفس افتادن ایـن قـلب بی صاحب کفایت می کرد . بقیه اش حماقت بود . حماقت محض ! این کتاب در فروشگاه اینترنتی اشراقی www.eshraghipub.com موجود می باشد.