کتاب قانون 5 ثانیه. «من اینگونه بودم. برای ماهها احساس میکردم مشکلاتم چنان مرا از پا درآوردهاند که به سختی میتوانستم از تختم بیرون بروم. وقتی ساعت ۶ صبح زنگ میزد، همانجا دراز میکشیدم و به روز پیش رو فکر میکردم؛ گرو بودن خانه، تراز مالی منفی، شغل ناموفقم، میزان نفرتم از شوهرم ... و بعد دکمهٔ چُرت ساعت را فشار میدادم. نه یکبار، که بارها و بارها. در ابتدا، مسئلهٔ بزرگی نبود، ولی همچون همهٔ عادات بد، با گذشت زمان، این گلولهٔ برفی بزرگ و بزرگتر میشد و کل زندگیام را متاثر میکرد. وقتی بالاخره بیدار میشدم، میدیدم بچهها از اتوبوس مدرسه جا ماندهاند و حس میکردم در زندگی ناکامم. بیشتر روزها خسته بودم، به کارهایم نمیرسیدم و حس میکردم در هم شکسته شدهام. حتی نمیدانم چطور شروع شد -فقط آن حس همیشگی شکست را به یاد میآورم. زندگی شغلیام هم تباه شده بود. در ۱۲ سال پیش از آن به قدری شغل عوض کرده بودم که داشتم شخصیت چندگانهای پیدا میکردم. پس از فارغالتحصیلی از مدرسهٔ حقوق، در انجمن کمکهای قانونی دفاع جنایی در نیویورک به عنوان وکیل تسخیری شروع به کار کردم. بعد با شوهرم، کریس، آشنا شدم و ازدواج کردیم و برای اینکه کریس بتواند تحصیل در رشتهٔ MBA را ادامه دهد، به بوستون نقل مکان کردیم. در بوستون، هر روز ساعتهای زیادی را برای یک شرکت حقوقی بزرگ کار میکردم و همیشه حال فلاکتباری داشتم. این کتاب تالیف مل رابینز و ترجمه افشین چایچی نصرتی و توسط انتشارات نشر نوین به چاپ رسیده و در فروشگاه اینترنتی کتاب انتشارات اشراقی به آدرس www.eshraghipub.com موجود می باشد.